این داستان در منطقه نیوهپشایر شروع شد ..
بارنی که اخیرا دچار سرطان شده بود با همسرش بتی تصمیم میگیرند که یک سفر کوتاه به کانادا داشته باشند ..این زوج از ابشار نیاگارا و منتریال دیدن میکنند و در 19 همون ماه شروه به بازگشت به خانه خو در پورت موث انگلیس میکنند .
شب بود و اسمان صاف ماه هلالی شکل حدود ساعت ه و ربع شب در سه مایلی جنوب شهر لنکستر بارنی متوجه شی شبیه به ستاره درخشان یا سیاره ای با حرکت نا متوازن میشه .
بارنی جسم را به بتی نشون میده و هر دو به سمت ان حرکت میکنند . ان دو حس میکنند هواپیمایی دیدند که لحظه ای ظاهر شدند و دوباره ناپدید شده به طوری که باد ایجاد شده از موتور ان درختان رو بشدت حرکت میدهد ...
درست در شمال ووداستوک شی به طور عجیبی حرکت میکرد بارنی اتوموبیل رو متوقف میکنه تا با دوربین چشمی خود این شی پرنده رو رصد کند .
او نورهای چند رنگ با پنجره های ردیفی روی این جسم میبینه !!! طبق گزارشاتش
که به نظر میرسه داشته به طرف وی حرکت میکرده
وقتی که جسم به سی متری او رسید بارنی سرنشینان سفینه را دید و از ترس به طرف ماشین فرار کرد انها سوار ماشین شدند و با سرعت در رفتند
بعد از فرارشون انها نتونستند جسم رو ببینند تا اینکه ناگهان صدای بیپ مانند عجیبی شنیدند و وقتی مجدد صدا رو شنیدند متوجه شدند که سی و پنج مایل دورتر از جایی که دو دقیقه پیش بودند رسیدند ((زمان گم شده ...مسافت طی شده ))
سکوت و ترس در اتوموبیل همراه تعجبی همراه بود تا وقتی که به خانه رسیدند ..بتی دخترش رو صدا میزنه و اتفاقی که برایشان افتاده بود رو تعریف میکنه ...بنا به پیشنهاد دخترشان انها این موضوع بسیار مهم و حیاتی رو به مقر نیروی هوایی گزارش کردند
ژنرال پائول دبلیو هندرسون صحبت کردند و ایشون هم به بتی و بارنی گفت که چنین شی در رادارهای ارتش نیز دیده شده
بعد از این واقعه بتی کابوسهایی میدید در مورد اینکه شوهرش رو با سفینه میدزدند
دو هفته بعد دو خبرنگار وقتی داستان این د نفر رو میشنوند برای تهیه گزارش نزد این دو فرد میایند و داستان رو براویت زبان این دو شخص ثبت و ضبط میکنند.
بعد از رفتن گزارشگران و برخی بررسی های روانپزشکی بتی و بارنی تصمیم گرفتند با روانپزشک و متخصص اعصاب مشهور بوستون دکترن بنجامین سیمون دیدار کنند و معاینه بشوند..
بعد از یه سری ملاقات و معاینات ابتدایی تضخیض اولیه دکتر سیمون اضطراب وابسته به حادثه شب 19 سپتامبر 1961 بود
مرحله بعد پیدا کردن چگونگی اتفاق بود دکتر سیمون شروع به انجام هیپنوتیزم هایی کرد روی این دو شخص
ولی سرعت پیشرفت کم بود و تا شش ماه ادامه داشت
نظریه رسمی دکتر سیمون این بود این دو شخص ربوده شدند و برای ازمایشاتی به جسمی ناشناس غیر زمینی برده شدند
از طریق هیپنوتیزم ان دو به یاد اوردند که ماشین انها متوقف شده بود و سفینه بیگانه در جاده جلوی ماشین فرود امده بود و ان موجوات از سفینه بیرون اومدن و ان دو را به داخل سفینه برندند و یه سری ازمایش روی انها ایجاد کردند
و قبل از ازاد کردند انها به انها گفتنت چیزی از این ماجرا جایی نگویند
موجوداتی که بتی و بارنی هیل شرح دادند موجوداتی با سری کچل و قد کوتاه و پوستشان خاکستری بود و سر گلابی شکلی داشتند
چشماتی مورب شبیه چشم گربه و نیز کشیده
که بعدها این موجودات با نام خاکستری ها در عموم شناخته شدند
بتی از یکی از موجودات پرسیده بود که از کجا به زمین اومدند و در جواب یک نقشه ستارگان به وی نشون داده شده بود ((تصویر زیر)) که در حین هیپنوتیزم بتی اون رو در یک برگه کشید همونطور که میبینید
این نقشه به یکی از ستاره شناسان تحویل داده شد به نام خانوم فیش و وی طبق تحقیقات خودش گفت :
این سیستم ستارگان تا فاصله 55 سال نری از منظومه شمسی قرار دارند به اسم سیستم ستاره ای زتا که 37 سال نوری با ما فاصله دارد
...